کلمه مسیح و زبان کیهانی قرآن
نویسنده:اعظم پویا
مسیح در قرآن کلمه خدا معرفی شده است و این وصف در میان همه پیامبران تنها به او اختصاص یافته است. قرآن در سه جا این وصف را برای مسیح می آورد:" بکلمه منه" ( آل عمران /3/45) " کلمته " ( نساء/4/170)، "بلکمه من الله " (آل عمران /3/39).
کلمه ، در واژگان قرآن، در عهد عتیق، عهد جدید و متفکران یونان باستان به چشم می خورد . اما اینکه آیا پیامبران بنی اسراییل و مسیح خود این واژه را به زبان آورده و در بستر فرهنگ دینی پیروان خویش نهاده اند و یا شارحان و ناقلان سخنانشان قشر کلمه را برای لب مفاهیمی که آنان بیان داشته، برگزیده اند؟ آیا اگر مسیح و پیامبران قبل از او از این واژه بهره جسته اند، از آن روست که خود واژه مورد نظر خداوند بوده است یا آنان برای بیان تجربه وحی آن را مناسب یافته اند؟ همه در سایه روشن های تاریخ است. زیرا بنا به نظر بعضی از متفکران، آنچه از ادیان دیگر در اختیار ماست وحی مفسر است[i ]. حال آنکه حکایت وحی قرآنی، حکایت دیگری است و کلمه، واژه ای است که خداوند خود در قرآن آورده است.
پاسخ به سوالات مذکور هر چه باشد، یقین به استعمال این واژه از سوی خداوند در قرآن، استعمال آن را از سوی مسیح و پیامبران قبل از او محتمل تر می کند. اما سوالاتی در پی می آورد که حوزه اش حوزه همه ادیان است. از این رو پیروان همه ادیان را به تامل می خواند.
در وجود واژه کلمه در فرهنگ یونان باستان و حضور آن در فرهنگ مسیحیان شبه جزیره عربستان در عصر نزول قرآن تردیدی راه ندارد. اما بر کدامین بستر این واژه از یونان تا عربستان حمل شده است؟
زبان مردم عربستان از مشرک و بت پرست تا یهود و مسیحی، زبان عربی است. کلمه در قاموس این زبان وجود دارد. حال آیا بار معنایی این واژه در هر سه فرهنگ یونان، مسیحیت و اسلام یکی است؟ آیا اعراب از این واژه معنایی غیر از آنچه مسیحیان فهم می کرده اند، در نظر داشته اند؟ یا به واقع این واژه یک واژه اصیل عربی نیست, بل واژه ای عبری یا سریانی است؟؛ واژه ای که ابتدا در مقطعی از تاریخ خود، محمل فرهنگ مسیحیت قرار گرفته و آنگاه در مسیر تبادل با فرهنگ جاهلیت، به واژگان عرب پیوسته و بار معنایی خود را با تحولی تدریجی به همراه آورده است و از این رهگذر است که این واژه ، واژه ای آشنا برای مسیحیان شبه جزیره و نیز دیگر فرهنگ های آن سرزمین گشته است.
زبان هر قوم آینه اندیشه آن قوم است و اندیشه هر قوم آینه اندیشه های اقوام دیگری است که با جنگ و صلح و آمد و شد در آن تابیده اند. از این روست که قرآن نه تنها به زبان قوم خود که به زبان انسان سخن گفته است، زبانی که بازتاب اندیشه انسانهاست و این شیوه همه ادیان است.
عیسی (ع) یا خود از واژه کلمه استفاده می کند و یا با استفاده آن از سوی مخاطبانش مخالفت نمی ورزد ـ از آنجایی که آنچه را که مسیح از جانب خداوند برای مردم بیان می کند با الفاظ خود اوست، پس هز دو به یک معناست ـ و کلمه، واژه ای مالوف برای مخاطبان اوست، واژه ای که تولدش دوران شرکت است ، دورانی که عقل بی مدد از وحی در جهان درون و برون به جست و جوی حقیقت است و در این جست و جو کلمه را می یابد. گاه " عقلش" می نامد و گاه " سخن " و گاه نیز " تجلی اندیشه در سخن"[ii]. عقل و گفتار، اندیشه و سخن دو مفهوم در هم تنیده در یونان باستان است.
مسیح ، کلمه است و قرآن نیز کلام. مسیح، تجلی اندیشه خداوند در این هستی است. تجلی اندیشه خداوند در این هستی است. او پیام خداوند است و از این کلمه است . قرآن نیز کلمه است، چرا که پیام خداوند است و خداوند پیچیده در کلام خویش، به همین دلیل است که معجزه اسلام، قرآن ؛ و معجزه مسیحیت ، ـ با برداشتی که می توان از مسیحیت داشت ـ مسیح است . انجیل تفسیر مسیح، تفسیر پیام خداوند و تفسیر کلام اوست، زیرا که مسیح کلمه اوست؛ و قرآن خود پیام خداوند و پیام اوست.
کلمه در بستر فرهنگ یونان از عقل جهانی و قانونی کلی در درون اشیاء [iii] ، به تدریج قلمرو معنایی دینی وارد می شود و جامع الوهیت بر تن می کند. صفت تقدیر و مشیت که از محوری ترین صفات خداوند است، در دوران رواقیان وارد عرصه معنایی کلمه می شودو کلمه ، یکی از صفات خدا، یعنی عقل الهی می گردد.
رواقیان تاثیر بسزایی بر اندیشه یهودیان داشتند. یهودیان چارچوب اندیشه رواقیان را برای ایده های متخذ از کتاب مقدس مناسب دیدند. فیلو متفکر با نفوذ یهودی از نقشی که رواقیان در خلقت به کلمه می دهند، بهره می گیرد و با نگاهی به وحی می گوید:
" خداوند در آغاز خلقت ، شکل جهان را در عالم روحانی و یا در عقل و اندیشه خود ترسیم کرد . او ابتدا کلمه را آفرید که مثال خلقت یا ایده آفرینش بود . کلمه در عین اینکه از خدا و با خداست، نخستین زاده و مخلوق اوست و رابط میان خدا با خلقت و مخلوقات جهان است . در تورات ، یهود، روح و دم خود را در قالبی که از خاک ساخته، می دمد و به آن حیات می بخشد. این دم و روح خدا همان کلمه است که خلقت توسط او صورت می گیرد . پس روح آدمی نیز از کلمه سرچشمه گرفته و در این قالب بدن، محبوس گردیده است.[iv]
رواقیان معتقد بودند که ابتدا خدا تنهاست و کلمه وسیله سنجش اشیاء در خداست، وقتی خداوند آهنگ خلقت می کند، کلمه را به عنوان ابزار و پیام آور خویش خلق می کند.[v] در بعضی از تعابیر فیلو، کلمه، پسر خدا و یا واسطه نام می گیرد.
اندیشه های فیلو بر مسیحیان اولیه سایه افکند و آنان به تبعیت از او سه فعل خلقت، وحی و وساطت را به کلمه نسبت دادند، فیلو که چشمی بر اندیشه فیلسوفان یونان و چشمی نیز به مزامیر داود داشت، متوجه شد که میان فرمان الهی و نتیجه فرمان او فاصله زمانی وجود ندارد و دریافت که میان "کن" و "یکون" فترتی نیست . در مزامیر آمده است:
" زیرا او سخن می گوید و انجام می شود، او فرمان می دهد و به سرعت عمل می شود."[vi]
فیلو از این آیه، نقش ابزاری بودن کلمه را در عالم خلقت نتیجه گرفت. در مطلع انجیل یوحنا اوصاف کلمه را این چنین می بینیم :
زمانی که هنوز هیچ چیز نبود کلمه وجود داشت و با خدا بود. او همیشه زنده بود و خود او خداست. هر چه هست از سوی او آفریده شده . چیزی نیست که آن را نیافریده باشد. زندگی جاوید در اوست و این زندگی به همه مردم نور می دهد . زندگی او نوری است که در تاریکی هرگز نمی تواند آن را خاموش کند."[vii]
در آیات بعدی این نور، "مسیح" معرفی می شود:
"خدا یحیای پیامبر را فرستاد تا او این نور را به مردم معرفی کند و مردم به او ایمان آورند . یحیی خود آن نور نبود، او فقط یک شاهد بود تا نور را به مردم معرفی کند، بعد آن نور واقعی آمد تا به هر کس که به این دنیا بیاید بتابد."[viii]
گفته آمد که قرآن در سه جا ، مسیح (ع) را به کلمه خدا موصوف می کند. ابتدا در سوره " آل عمران" بحیی را تصدیق کننده کلمه خدا یعنی عیسی بن مریم معرفی می کند و این وصف را علامت نبوت او می داند:
" .... ان الله ییشرک بیحیی ، مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و نبیاً من الصالحین ." (3/39) .
آنگاه در همان سوره خداوند مریم را به کلمه الله بشارت می دهد:
«... یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی بن مریم ...»(3/45)
و سپس در سوره نساء :
«انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمتة القاها الی مریم و روح منه ...»(4/170)
شارحان قرآن در باب کلمه سخن به تفصیل نگفتهاند، گویی جایگاه کلمه در میان شارحان انجیل بس رفیعتر از شارحان قرآن است. این نیست جز به این دلیل که کلمه در مسیحیت نقش بنیادین دارد .
مفسرانی چون زمخشری،جلالین، بیضاوی، طبرسی و علامه طباطبایی ، کلمه را در دایره خلقت طرح کرده ، آن را همان کلمه «کن » دانستهاند و معتقدند مسیح (ع) بدون هیچ سبب و واسطهای، مستقیماً به امر خداوند خلق شده و به همین دلیل موصوف به وصف کلمه شده است[ix]. ظاهراً آنچه مفسران را به این تفسیر رهنمون ساخته، تشابهی است که قرآن میان عیسی (ع) و آدم در آیه «ان مثل عیسی عندالله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»(آل عمران/3/59) قایل شده است.
از جمله مفسرانی که میان اقوال مختلف در باب کلمةالله بودن مسیح (ع) ،کلمه تکوین را برمیگزیند و به آیه مذکور استناد میکند، علامه طباطبایی است[x].
اما پرسش این است که چرا هیچ یک از کتب مقدس : قرآن ،انجیل و تورات، با وجود اینکه هر سه شباهتهای میان آدم (ع) و عیسی (ع)را ذکر کردهاند،وصف کلمه را برای آدم نیاوردهاند.
بعضی از مفسران معتقدند کلمه، به معنای آیه و نشانه در قرآن بکار رفته است[xi].
همانطور که کلام،علایم و نشانههایی است که بر مقصود گوینده دلالت دارد و موجب شناسایی گوینده شده، پرده از شخصیت و نیت او برمیدارد . کلمه خدا نیز آیه و نشانه عظمت اوست .
اما پرسش این است که «آیه» نیز دارای همین معناست،پس چرا قرآن به جای کلمه از این واژه برای مسیح (ع) استفاده نکرده است؟ علامه طباطبایی به خارق عادت بودن تولد مسیح (ع) اشاره کردهاند و آن را یکی از دلایل وصف کلمه درباره او دانستهاند[xii]. اما بار دیگر جای این پرسش است که چرا خرق عادتهای دیگر در قرآن وصف کلمه را ندارند.؟
قرآن خلقت مسیح را همچون خلقت آدم از خاک و به امر خدا میداند . امر او که همان «کن» است و بیدرنگ «یکون» را به دنبال دارد، وصف همه امرهای خداوند است،«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » (یس /36/82)، که خلقت عیسی (ع) و آدم (ع) را نیز دربر میگیرد .
ظاهراً به همین دلیل است که آن دسته از مفسران یاد شده کلمه را در حیطه امر خداوند بیان کردهاند.
نگاهی به واژه کلمه در قرآن و تفسیر شارحان آن نشان میدهد که کلمه در معانی رأی و اندیشه، قضا و قدر یا امر خدا، آیه و کلام بکار رفته است،اما درباره انسانها فقط درباره مسیح از آن استفاده شده است.
پس از تفرج در بوستان حکمت یونان و گلستان متون مقدس اسلام و مسیحیت، با این پرسش جدی روبرو میشویم که تشابهی این چنین میان اندیشههای انسانی و حقایق وحیانی چراست؟ . بیادآورید که چگونه فیلو با توجه به آیات مزامیر داود و اندیشههای یونان باستان، کلمه را در دایره خلقت طرح کرد و نیز چگونه متفکران یونان صفت تقدیر و مشیت الهی را به کلمه نسبت میدادند، چنانکه همان قضا و قدر که یکی از معانی کلمه در قرآن است از آن استشمام میشود و بیاد آورید که معنای کلام و سخن، یکی از معانی کلمه نزد آنها بود.
پاسخ مسیحیان به این پرسش، این است که تاریخ مشرکان قبل از مسیحیت، منعکس کننده خود تاریخ کتاب مقدس است و معتقد بودند کسانی که با کلمه زندگی کردند حتی اگر در دوران شرک بسر برده باشند مسیحی هستند. اما پاسخ ما به این پرسش چیست؟
دیدیم که نظرات مفسران قرآن در باب کلمة الله بودن مسیح ، با پرسشهایی بیپاسخ روبرو بود و دیدیم که این وصف را به هر یک از معانی نامبرده،در نظر بگیریم اختصاصی به مسیح (ع) نخواهد یافت. حال آنکه در میان پیامبران و اولیاء خداوند تنها مسیح، کلمه خدا است. آیا این امر به دلیل آن نیست که زبان قرآن، زبان کیهانی است، زبان همه اقوام و ملل انسانی. اینکه قرآن نه تنها به لسان قوم خود که به لسان انسان سخن میگوید. میبینیم که مخاطب این کلام مسیحیانی هستند که مسیح را کلمه میدانند و این واژه را با پشتوانه معنایی تاریخی آن از یونان آوردهاند و تاریخ اندیشه مسیحیان، تاریخ بخشی از انسانهاست و تاریخ همه فرهنگهای شبه جزیره عربستان، تاریخ انسان است و تاریخ انسان، تاریخ قرآن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها :
[i] سروش، عبدالکریم،فربهتر از ایدئولوژی، مقاله باور دینی داور دینی، مؤسسه فرهنگی صراط ،چاپ اول، 1372، ص 77 و 78.
[ii] Encyclopeadia of Religien and Ethics, vol.12,pp.9
[iii] Ibid
[iv] آشتیانی، جلالالدین، تحقیقی در دین مسیح، نشر نگارش، چاپ اول،سال 1368 ، ص339.
[v] Encyclopeadia of Religien Ethics, vol.12, pp.12.
[vi] مزامیرداود،مزمور 147،آیه 15،ترجمه : زیر نظر کشیش ساروخاچیکی .
[vii] انجیل یوحنا،باب 1، آیات 6 تا 9.
[viii] همان، آیات 10 تا 12.
[ix] زمخشری، محمود، کشاف،1/360؛ تفسیر جلالین،جلاالدین محمد بن احمد محلی و جلاالدین محمد بن احمد محلی و جلالالدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی ،ص 71؛ تفسیر بیضاوی، عبدالله ابن عمربن محمد شیرازی بیضاوی،عبدالله بین عمربن محمد شیرازی بیضاوی ،1/158؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، 2/567؛ المیزان ،محمد حسین طباطبایی، 3/194.
[x] المیزان، 3/193.
[xi] همان مفسرانی که خارق عادت بودن تولد مسیح را علت وصف او به کلمه میدانند.
[xii] المیزان،3/194.
منبع:www.maarefquran.org